سبک زندگی در دوران کرونا

بررسی شرایط و ارائه راهکارهای مناسب برای انتخاب بهترین سبک زندگی در دوران کرونا

سبک زندگی در دوران کرونا

بررسی شرایط و ارائه راهکارهای مناسب برای انتخاب بهترین سبک زندگی در دوران کرونا

تولد یک بیگانه

جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۰۷ ب.ظ

به نام یکتای بی همتا

تولد یک بیگانه

من در سال 2019 به دنیا آمده ام. پدر و مادرم مرا در کره ای توپ مانند به نام کره ی زمین رها کردند و من مانند دانه ای بر سطح کره ی زمین شناور شدم.هنوز بیش تر از دو روز از زمان تولدم نگذشته بود اما من با کودکان دیگر متفاوت بودم؛ اگر آنها توان راه رفتن را در دو روزگی ندارند، من دارم، اگر نمی توانند به خوبی بشنوند، من به خوبی می شنوم، اگر آنها قدرت حل مسائل را ندارند، من دارم و خیلی توانایی های دیگر هم دارم که شاید شما از آن خبر نداشته باشید و تنها چیزی که نمی فهمیدم معنی عشق و محبت بود. اولش فکر کردم که شاید ساکنان آن شهر به استقبال من بیایند اما اینطور نبود. آنها مرا آواره ی کوچه و خیابان کردند. سعی می کنند که با قرار دادن پارچه ای جلوی دهانشان که نمیدانم اسمش چیست، مرا از خودشان دور کنند یا با شستن دست ها مرا مانند دانه ای با آب همسفر می کنند و درون چاله ای می افتم که انتها ندارد؛ اما چون هر روز از چاله ای نامید خارج می شدم راه خروج از آن را یاد گرفته ام.

دیگر تحمل این را ندارم ... چند کار ساده به ذهنم می رسد که انسان ها نتوانند مرا از خو دور کنند. اکنون می خواهم راه هایی که برای خود طرح کرده ام برای شما شرح دهم : من از طریق غاری بزرگ که سرتا سر آن را 32 صخره ی کوچک فرا گرفته بود وارد دنیایی عجیب و شگفت انگیزی می شوم. این اولین راهی بود که توانست مرا با دنیای انسان ها مرتبط کند.

دومین راهی که به ذهنم رسیده بود، این بود که از طریق حفره ای تاریک و ترسناک وارد شوم. کمی برایم دشوار بود اما توانستم وارد حفره ای شوم که سرتاسر آن را سوزن هایی تشکیل داده بودند که مانع از ارتباط من با دنیای درونی انسان ها می شد.

این دو راه ابتدا مرا به سرسره ی تاریکی می رساند و سپس به شاخه های درختانی که در دو بادکنک جوانه زده بودند.

من هم چاره ای نداشتم جز اینکه به راهم ادامه دهم؛ اما با هر قدمی که برمی داشتم صدای عجیب و غریبی حس می کردم !

آری ! صدای انسان ها بود که با هر قدم من، عکس العملی از خود نشان می دادند؛ گویی از این ملاقات با من خوشحال شده اند و می خواهند ارتباطشان را با من تبریک بگویند.

مدتی در دنیای درونی ساکنان آن شهر، زندگی می کردم، اما  دیگر این ساکنان برایم تکراری شده بودند و تصمیم گرفتم با انسان های جدیدی آشنا شوم و ارتباط برقرار کنم.

با اینکه از دنیای درونی ساکنان آن شهر، بیرون آمده بودم اما آنها دوباره عکس العمل های عجیبی از خود نشان می دادند ! اما من دیگر در دنیای تنگ و تاریک آنها وجود ندارم ! پس چرا دوباره می خواهند با من ارتباط برقرار کنند !

من هم چاره ای نداشتم جز اینکه به راهم ادامه دهم؛ اما با هر قدمی که برمی داشتم صدای عجیب و غریبی حس می کردم !

آری ! صدای انسان ها بود که با هر قدم من، عکس العملی از خود نشان می دادند؛ گویی از این ملاقات با من خوشحال شده اند و می خواهند ارتباطشان را با من تبریک بگویند.

مدتی در دنیای درونی ساکنان آن شهر، زندگی می کردم، اما  دیگر این ساکنان برایم تکراری شده بودند و تصمیم گرفتم با انسان های جدیدی آشنا شوم و ارتباط برقرار کنم.

با اینکه از دنیای درونی ساکنان آن شهر، بیرون آمده بودم اما آنها دوباره عکس العمل های عجیبی از خود نشان می دادند ! اما من دیگر در دنیای تنگ و تاریک آنها وجود ندارم ! پس چرا دوباره می خواهند با من ارتباط برقرار کنند !

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی